پرهام پرهام ، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

پرهام و دنیای تازه

پرهام مصحح و شیرینی پز!

به نام خدا ١-پرهام عاشق آرم سمپاده (سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان). و وقتی من برگه های امتحانی شاگردهام رو تصحیح می کنم هی می یاد و می گه: پنگه! پنگه!....شکل پنکه است! بابای پرهام هم براش یه برگه درست کرده با یه عالمه ارم سمپاد که پرهام ما هی روی اونها خط خطی می کنه! ...ابن عکس مربوط به قبل از اقدام باباییه! 2-پرهام به درست کردن کیک و شیرینی خیلی علاقه داره! مثلا دیروز از وقتی بیدار شد یک سره گفت: کیک کیک کیک....تا من مجبور بشم و شیرینی بپزم! ما دیروز مافین شکلاتی پرتقالی درست کردیم که برای بچه ها خیلی خوبه. پرهام خیلی کمکم کرد. ببخشید نتونستم عکس زیادی بگیرم. فقط در این مرحله که پرهام داره ارد(آرت) و پودر کاکائو(کاکوآ) رو با ه...
29 بهمن 1390

من مادر یه دانشمند هسته ای ام!

به نام خدا همیشه مامان ارتین-همکار عزیزم- با من شوخی می کنه که من مامان دانشمند هسته ای ام. و پیش بینی می کنه که چون من فوق لیسانس فیزیکم پرهام حتما دانشمند هسته ایه. همیشه به این شوخی فقط می خندیدم و خوشم می اومد ولی الان دعا می کنم با همه ی توان مادری ام که نه فقط پرهام که بیشتر بچه های ایرانی یه دانشمند نابغه ی هسته ای بشن تا ببینم این اسرایییل ضعیف با اون همه ادعاهای احمقانه اش واقعا چه غلطی می خواد بکنه. بابا دنیا رو گند برداشته. همه اش تهدید ترور تنگ نظری...خودشون کلاهک هسته ای دارند که چشم همه ی دنیا داره می بیندشون ولی چشم ندارند نیروگاههای ما رو ببینند. خودشون مقاله ی علمی ساده هم که می نویسند از ترس لو رفتن و خسیسی علمی ذاتی ...
27 بهمن 1390

داستان شیلنگ و بطری شیشه ای!

به نام خدا داستان شیلنگ در کیش! 1- پرهام یه تکه شیلنگ توی چمن ها پیدا کرد. جالبه که من اول نفهمیدم اون چیه ولی پرهام سریع دوید به سمت شیلنگ وسط چمن ها و بعد هی سعی می کرد یه جوری اون تکه ی جدا شده رو به مدار اصلی بچسبونه! هی این وری می چرخوند اون وری میگذاشت! 2- خب خب دیگه درست شد! دست نزنیم که وصلش کردم!   داستان شستن شیشه: یه روزی خواستم یه بطری شیشه ای رو بشورم. پرهام ازم خواست که اون بطری رو بشوره. منم قبول کردم. اول رفت و به تقلید از من دستکش پوشید! چه دستکشی! دستکش گردگیری! بعد حسابی و حرفه ای شیشه رو شست و تحویل داد! باورم نمی شد واقعا تمیز شسته بودش. و من دیگه فهمیدم باید روی حرف پسرم حساب باز کنم! 1- دست...
13 بهمن 1390
1